چرا وقتی به حضرت ابراهیم (علیه السلام)  گفتند فرزندت را ذبح کن دلیلش را نپرسید و رفتند که حکم را انجام دهد؟!

چون ایمانش به خدا کامل بود !!

و چرا بعضی از بچه مسلمان زاده ها برای انجام یک حکم ساده مثل نماز خواندن، روزه گرفتن، خمس دادن،حجاب و یا گوش دادن به موسیقی های حرام، این همه چرا می گویند؟

آیا یک موسیقی گوش ندادن آسان تر است یا ذبح کردن فرزند؟!! 

 چون ایمان ما به خداوند ضعیف و کم است.

  حال چه کنیم که ایمان ما مثل ایمان حضرت ابراهیم (علیه السلام) قوی شود؟

بهترین راه این است که ما  از قرآن در سوره انعام آیات 74تا 79 زندگینامه ی حضرت ابراهیم (علیه السلام) را  مطالعه و مرور کنیم.

حضرت ابراهیم (علیه السلام) در زمان کودکی، پدرشان را از دست دادند و تحت تکلف عموی خودشان آزر قرار گرفتند که آزر بت تراش و بت ساز بود.

رفیق و دوست نزدیک نمرود پادشاه زمان خودش هم بود، یعنی یکی از ثروتمند ترین آدم های آن دوره. وی به حضرت ابراهیم (علیه السلام) به سن سیزده سالگی که رسید، گفت: این بت را بپرست، حضرت فرمودند: چرا بپرستم؟

ببینید حضرت اول جوانی چرا آوردند، و سریع چشم نگفتند.

کار ما درست بر عکس است اول می گوییم چشم و بعد می گوییم چرا؟

الان اگر پدران ما یهودی بودند دین ما چه بود؟

اگر مسیحی بودند….؟ 

بابت این مسلمان بودنمان هم ما باید جواب سوال های زیادی را بدهیم چون ما در نعمت بچه مسلمان و شیعه بدنیا آمدیم و اگر بنا باشد رفتار تازه مسلمانان از ما بهتر باشد و ما که ظاهرا معرف و مبلغ شیعیان هستیم رفتاری غیر از رفتار پیشوایان دینی مان را داشته باشیم ، فردای قیامت باید پاسخگوی خداوند بیشتر از همه باشیم !

بنابراین حضرت ابراهیم (علیه السلام) فرمودند: وقتی این بت از خود اراده ای ندارد، و حتی از خود حرکتی هم ندارد، چرا باید آن را پرستش کنم؟

حضرت ابراهیم (علیه السلام) در ابتدا از چه چیزی کمک گرفت؟

ابتدا از عقلش کمک گرفت و کورکورانه حرف سرپرست خود را هم گوش نکرد، و آزر را ترک کرد و به دنبال ندای فطری خودش، که خدایی باید وجود داشته باشد رفت.

آفَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَباً قَالَ هذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ 76

ابراهیم (علیه السلام) در مسیر خود عده ای را در حال پرستیدن ستاره ها دید سوال کرد: چه کاری انجام می دهید؟ گفتند این ستاره مربی ماست و از او پیروی می کنیم، ابراهیم (علیه السلام) با خودش گفت این ستاره حداقل نوری دارد و از بت بهتر است و بین ستاره پرستان رفت و گفت این مربی ماست! تا وقتی که ستاره غروب کرد و خاموش شد. ستاره که از بین رفت گفت: چیزی که از بین برود نمی تواند مربی من باشد و در اینجا از عقلش دوباره کمک گرفت، اینجاست که  اهمیت عقل مشخص می شود. 

فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغاً قَالَ هذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ‏ 77

در جای دیگری حضرت ابراهیم (علیه السلام) مشاهده کرد که مردم در حال پرستش ماه هستند، با خود گفت: ماه نورش بیشتر است پس حتما این مربی است، و به ماه پرستان پیوست تا وقتی که خورشید آمد و ماه از بین رفت و باز گفت چیزی که از بین برود قطعا نمی تواند مربی من باشد.

فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هذَا رَبِّي هذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِي‏ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ 78

در جای دیگری دید مردم خورشید را می پرستند و با خود گفت نور خورشید بیشتر پس حتما این مربی من است وبه خورشید پرستان پیوست، تا غروب شد خورشید هم که غروب کرد و از بین رفت، فرمود: چیزی که از بین برود نمی تواند مربی باشد، و به مردم گفت که خالق ستاره ها ‚ماه و خورشید خداوند است و از آنچه (به وسيله آن) شرك مى‏ورزيد بيزارم.

حالا ما چه استفاده ای از  این ماجرا می توانیم داشته باشیم؟

حضرت ابراهیم (علیه السلام) برای سوالات پیش آمده در ذهنشان وقت گذاشتند و به دنبال جواب آن ها رفتند.

ما نیز سوالات اعتقادی زیادی داریم که برای جستجو و برای پاسخ دادن به آنها وقت نمی گذاریم.

دلیل آن غرق شدن در تکنولوژی ، شبکه های اجتماعی پیامک و سریالهای پشت سر هم و فوتبال و چیزهای دنیایی که هرکدام از مارا با موضوعی در خود غرق کرده است و همه ی این ها  با دیدن حضرت عزراییل (علیه السلام) تمام می شود و چیزی پس از مرگ دست ما را نخواهد گرفت.

بنابراین اولین و مهمترین کار ما باید این باشد، که هر سوال اعتقادی که  داریم را برای آن وقت گذاشته و به دنبال فهمیدن پاسخش تلاش کنیم تا با راهنمایی افراد مطلع بتوانیم، با اعتقادی راسخ و محکم به رسیدن هدفمان که هدف آفرینش می باشد حرکت کرده و از عمر خود کمال استفاده را بنماییم.

زیرا برای همه ی این ها خداوند پاسخی قرار داده و هیچ سوالی در جهان بدون پاسخ نمی باشد.

آیا تاکنون از پدر یا مادر خود پرسیده اید که چرا ما باید مسلمان باشیم ؟

آیا اگر سوال کردید، جواب قانع کننده و کاملی دریافت نموده اید؟

شاید نهایتا فقط شنیده ایم که اسلام کاملترین دین است.

  دقت کنید، در ابتدای ظهور اسلام در ایران پدران ما حقیقت را درک کردند و دین را پذیرفتند آنها شبیه ما نبودند، دین اسلام را فهمیدند و درک کردند.

و این درک و آگاهی تا چند نسل طول کشید و بعد کم کم فقط به صورت تقلید درآمد آن هم تقلیدی بدون شناخت و فهم دینی. 

حال  باید بررسی کنیم که چرا باید مسلمان شویم؟